دخترکمـ/و مـ/اه شهــ/ـریور
نیازی به تسبیح نیست..
دستانتان را که به من بدهید..
ذکر دوست داشتن را میگویم..
شیرین عسل نقلی من//شیرینی زندگیم//پرنسس ماه شهریورم//شاهدختم//آخه چه لقبی روت بذارم که به اندازه عشقم به تو باشه؟!
من به فدای اون چشمای آبیت..
یه روز از روزای تابستون..یه میوه خوشمزه به زندگیمون اومد..این میوه خوشمزه :آنیتا: نام گرفتـ-
فرشنه زندگیمون،،ستاره ای که با اومدنش خونمون رنگ *دخترونـ]ـه*گرفت..
و عشقو تو زندگی3نفرمون(عشقی که از بینهایت بیشتربود)و به توان
10000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000
رسوند!
آنیتا نازم،متولد6شهریور1391یا*27*8*2012 یا ماه Augustدر بیمارستان شماره7مسکو.
*در حال حاضر در ایران بسر میبره
ساکن:روسیه.
میگه مامان روسیه دوست ندارم!ایران بهتره!
بهش میگم چیش بهترهههه؟میگه خانواده هست!
++پ.ن:منو دخترکم تو ایران بسر میبریم..همسری و پسرم ..تو روسیه هستندیهو به سرم زده بود بیآم ایران بلیط گرفتم اومدم